هميشه ترسم از اين...


هميشه ترسم از اين بود كه خاموش مثل دريا شم

كه يك روز بی تو و چشمات يه تصوير رنگ رويا شم

خودت خواستی كه اينجوری بمونيم بی هم و تنها

قراره ما مگه اين بود قيامت وعده ی فردا

خودت خواستی و مي دونی نزارش پای خوبيهام

نگو ای كاش بد بودی نمي گفتی تو رو مي خوام

قرارمون مگه اين بود نباشه فرصت ديدار

نگاهت می كنم اما جواب تو فقط انكار

بدونه تو و چشمونت هراس مرگه تو چشمام

من از اين لحظه می ترسم كه خالی از تو شد دستام

تو رو تا لحظه ی ديدار به دست گريه می سپارم

از امروزی كه تو رفتی تا فردای تو بيدارم

خودت خواستی كه اينجوری بمونيم بی هم و تنها

قراره ما مگه اين بود قيامت وعده ی فردا...



نظرات شما عزیزان:

مینا
ساعت12:40---12 مهر 1390
سلام دوست گلم
وبلاگه زیبایی داری
بیشتر مطالبت رو خوندم
من شکست عشقی هیچوقت نخوردم
من با عقلم تصمیم گرفتم ازش جدا شم
نه با احساسم
خیلی سخت بود الان سالها گذشته ولی من فراموشش کردم
اون لایق عشقم نبود.
موفق باشی دوست خوبم.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در دو شنبه 6 تير 1390برچسب:,ساعت 23:34 توسط Fah| |

کپی برداری بدون ذکر منبع غیر مجاز می باشد
www.sharghi.net & www.kafkon.com & www.naztarin.com